پریشان

مارا همه شب نمیبرد خواب...

پریشان

مارا همه شب نمیبرد خواب...

۰۸
تیر
۹۴
امروز صبح شروع به مطالعه یه کتاب در حوزه ادبیات کردم.
اسم این کتاب و موضوعشو مدت ها بود که شنیده بودم،اما تا حالا فرصتی دست نداده بود که مطالعش کنم.

این کتاب درباره یکی از ابهامات اساسی من که در هنگام خوندن شعر و نثر کهن به سراغم میاد رو جواب میده.
یادمه اولین بار که این پرسش برام مطرح شد،بعد از مسابقات گلستان خوانی بودوهمونطور که بی هدف گلستان رو ورق میزدم از خودم میپرسیدم چرا
باب پنجم گلستان،در مسابقه حذف شده؟

القصه،فهمیدیم که جناب سعدی در ایام جوانی،چنان که افتد و دانی با شاهدی خوب روی......
تا اون زمان تصور من این بود،که معشوق کلاسیک اشعار ادبیات غنایی مونثه.اما وصف سعدی از معشوق بیشتر شبیه وصف یک معشوق مذکر داشت.

خلاصه با تحقیقاتی که کم و بیش انجام دادم متوجه شدم که این قصه سر دراز داره و شاهد بازی یا نظربازی یا عشق افلاطونی یا هر اسم دیگه ای در ادبیات ما خیلی ریشه دار و قدیمیه.

خلاصه کتاب دکتر شمیسا که هنوز خوندنشو تموم نکردم با دلایل محتکم و مستحکم،توضیحات در خوری برای این موضوع ارایه کرده.





مطالعه این کتاب رو به همه توصیه نمیکنم.
چه بهتر که فکر کنن عشقی که شاعران ازش دم میزنن عشقی خدایی و مجازی هست.


  • هیچ نیستم
۰۴
تیر
۹۴

دیدار خلیفه و لیلی

برگرفته از مثنوی مولوی




         گفت لیلی را خلیفه کان تویی               

کز تو مجنون شد پریشان و غوی ؟

          از دگر خوبان تو افزون نیستی                

                                                                      گفت خامش چون تو مجنون نیستی

               هر که بیدارست او در خواب‌تر               

هست بیداریش از خوابش بتر



              عاشقی پیداست از زاری دل                

نیست بیماری چو بیماری دل

عاشقی گر زین سر و گر زان سرست     

عاقبت ما را بدان سر رهبرست




                            آفتاب آمد دلیل آفتاب                        
گر دلیلش باید از وی رو متاب


علت عاشق ز علتها جداست

عشق اصطرلاب اسرار خداست







  • هیچ نیستم
۰۴
تیر
۹۴

تو شبنم صبحی به دشت خواب میباری


تو حال دیگری داری

تو حتی در هوای غم

عریزم در هوای غم

ملال دیگری داری

تو حال دیگری داری

  • هیچ نیستم
۰۴
تیر
۹۴
درنا....
موسیقی خراسان....
دوتار....
سیما بینا.....
و محمد ابراهیم جعفری،شاعر و نقاش.






ای پرهای تو بسته مباد 

لبهات پر از رنگ شاد 

درنا !


در آسمون ابر و باد 

دشتای  سبز آباد 

کفترای بسته آزاد



آی

پراتون خسته 

لباتون بسته



 صدای تو از کوه دور 

قصه های سنگ صبور 

رنگ مهتاب و اشک بلور



سایه ابر و ماهه

چشمم به راهه



ای پرهای تو بسته مباد 

لبهات پر از رنگ شاد 

درنا !
  • هیچ نیستم